تبدیل

برای خودم مینویسم اینجا...تا حواسم باشد دارم چه کار می کنم

تبدیل

برای خودم مینویسم اینجا...تا حواسم باشد دارم چه کار می کنم

۱۴
مرداد

به یاد تویی که دوستت دارم. توجیه ها توی سرم زندگی می کنند که من نمی توانستم به اسم عشق فساد کنم، همه ی شکستن ها از مدارایی ناجور با شرایط شروع شده اند و هرچقدر هم اشتباه کرده باشم یک روزی، یک دل بزرگ دارم که می بخشد و جمع و جور می کند، پس خیلی می ارزم. توجیه ها فریاد می زنند ک عشق تماشا نمی کند، نجات می دهد. که عشق به نابودی نمی کشاند، حی و حاظرت می کنند. و آنچه را که نمی توانم کنترلش کنم، رها می کنم.


دو روز به روز مبادا مانده و برای تنهایی اصیل آماده می شوم. حلقه ای ک شکسته شده به رشک می کشاند مرا و جری تر می شوم که از پسش بربیایم همین روزها. شکستن این حلقه را از تو می خواهم که همه دارایی منی. شغلی که نیست، قطعه ی بزرگیست ک نردبان و پازل زندگی ام کمش دارد. باور نکرده ام خودم را هنوز و این برایم بار زیادی دارد. به استخوان هایم می کوبم که بیدار شوند و بدانند کار اولشان روی پای خودم نگه داشتن من است. با این که ساختم از خودم، خیلی به کار آنها که دوستشان دارم نمی آیم و به خودم تشر میزنم که دهع، با یک گوشه از توانایی هایت شروع کن دیگه بی عرضه!


از آدم های توی سرم عبور می کنم و برای روزی نو آماده می شوم. کور سوی امیدی به قاف ها دارم هنوز و عمیق منم. از فشار به خودم و سفت و سخت گرفتن همه چیز، نتیجه نگرفتم و امروز فقط سعی می کنم ببینم سقف توان و تمرکزم کجاست، و میسازم با خودم. راستی ها را یاد خودم می آورم، خوابِ گلشاهی را مرور می کنم و لپ تاپم را روشن می کنم و فرمان می دهم همراهم باشد که، به پیشواز تقدیری بلند خواهیم رفت، انشالله.


  • negar at
۲۷
ارديبهشت


سرمای ساعت 6 صبح به جانم چنگ می اندازد و کولر را خاموش نمیکنم. به سوی تو خیز برمیدارم و توی پتوی همیشه همراهم گم می شوم. خوابهای آشفته ام را مرور میکنم و میفهمم دارم اشتباه می زنم، تو را ولی هنوز عاشقم. توی دستهایم ها میکنم و به آنچه ک هست خو میگیرم، شبیه همان روزهایی ک مرا ب اینجایی رساند که هستم. هشدار هفت و نیم صبح را خاموش میکنم و رویایی ک فصل آخر این دغدغه را به دوش می کشد، به نیم ساعت با تو بودن دعوت میکنم. خودم را به دانشمندی ک نیست می رسانم؛ و برای درو به دستان توانای او پناه می برم. مسافر را گوش می سپارم و شور سفر را در دلم بیدار می کنم و به آنچه ک انتخاب کردم، به آن سهمی که برداشتم و آن سهمی که می خواهم متعهد می شوم. درست ک این روزها آرام ندارم ولی، یادت باشد چقدر دوستت دارم و از خداوند خدا برای تو تاب و عشق و نور می خواهم.

  • negar at
۲۶
ارديبهشت


به یاد تو، دنیای شلوغ اطرافم را فاکتور میگیرم، درست وسط پرانتزم مینشینم، عطرت را در آغوش میگیرم و تمامش را با هوایت پر میکنم. سراغ از بابای جانم میگیرمو و همراه بچه ها برای تنیس نمیروم. شبیه آنهایی که هیچی از آن چیز سر در نمی آورند، از آن گروه لعنتی لفت می دهم و تلگرامِ همیشه خاموشم را می بندم.  با خودم میگویم های مردم غافل، کاش میدانستیم آنچه می خواهیم کجاست... و روی تختم لم می دهم. با بومیان رنگین پای میکوبم و جاری می شوم، از خدای زمین نیرو می خواهم، قد میکشم، گرم میشود دلم و به نام او به سوی تو پر میکشم. با لالایی آن شمن بیدار می شوم، او را توی نگاه مشتاق و گرم تو می خوانم و اشک میشوم. تو را سپاس می گویم و او را در آغوش میکشم.

 

  • negar at