تبدیل

برای خودم مینویسم اینجا...تا حواسم باشد دارم چه کار می کنم

تبدیل

برای خودم مینویسم اینجا...تا حواسم باشد دارم چه کار می کنم

قانون جنگل

دوشنبه, ۱۷ اسفند ۱۳۹۴، ۰۸:۴۸ ق.ظ

ساعت چهار و چهل دقیقه صبح. راوی صوفی خاموش می شود، چشمانم را از ظلمت اجباری شب می گیرم و به حال می سپارم. خواب کد می دیدم و دنباله اش را به بیداری ام می کشانم. سوز سحر را اعتنا نمی کنم ولی هنوز درد را می فهمم. مسکنی به کالبدم می رسانم بلکه قدری بیشتر دوام بیاورم.


پروژه را به جایی میرسانم و قهوه ام را سر می کشم، ایمیل چک می کنم و می ترسم. مهم نیست چقدر می ترسم، مهم این است که ادامه می دهم. پروژه به اینجا می رسد و هنوز دردم می آید. دکتر از او می پرسد و می گویم: "بره به درک، نمی خوام حتی بدونم مرده یا زنده س". خودم را همین که هستم می خواهم. فقط به اندازه ی یک شام تا سحر، و مهم این است که ادامه می دهم.

  • ۹۴/۱۲/۱۷
  • negar at