تبدیل

برای خودم مینویسم اینجا...تا حواسم باشد دارم چه کار می کنم

تبدیل

برای خودم مینویسم اینجا...تا حواسم باشد دارم چه کار می کنم

تذکری برای خودم

سه شنبه, ۶ بهمن ۱۳۹۴، ۰۷:۵۹ ب.ظ

به ساعت نگاه کردم.

شش و بیست دقیقه صبح بود.

دوبارہ خوابیدم.

بعد پاشدم.

به ساعت نگاه کردم.

شش و بیست دقیقه صبح بود.

 

فکر کردم : هوا که هنوز تاریکه٬ حتماً دفعه اول اشتباه دیده‌ام.

خوابیدم.

وقتی پاشدم.

هوا روشن بود ولی ساعت باز هم شش و بیست دقیقه صبح بود.

 

سراسیمه پا شدم.

باورم نمی شد که ساعت مرده باشد.

به این کارها عادت نداشت.

من هم توقع نداشتم ...

 

آدم ها هم مثل ساعتــــها هستند.

بعضی‌ها کنارمان هستند مثل ساعت.

 

مرتب ، همیشگی . آنقدر صبور دورت می‌چرخند که چرخیدنشان را حس نمی‌کنی.

 

بودنشان برایت بی اهمیت می‌شود.

همینطور بی ادعا می‌چرخند.

بی‌آنکه بگویند باطری شان دارد تمام می‌شود.

بعد یکــــــهو روشنــــی روز خبر می‌دهد که او دیگر نیست.

 

 قدر این آدم ها را باید بدانیم٬ قبل از شش و بیست دقیقه

  • ۹۴/۱۱/۰۶
  • negar at