به یاد تو ؛
جان به تو سپردم، بلکه دمی زندگانی از وجودت وام بگیرم، نه برای خودم که اول برای آنها که دوستشان دارم. حتی شاید برای خودش، برای خودِ تنها و عاری از رد و مفهومی به نام "ما" یش، برای آنها که نمی شناسمشان و می توانم بشناسم و دوست بدارمشان. برای دنیایی که بدون منِ امروز مهربان تر است و با منِ فردا خوشبخت تر! در ازای بهایی که دادم، ثانیه به ثانیه ام را قدر می دانم، بلکه عاقبت کیمیاگری بیاموزم. خداوندگارا، نگهدارمان باش که جز تو نگر آنی نداریم.
به یاد تو ؛
+سرشارم از زندگی؛ می خواهم غریبه شوم با باد؛ به وجودم ریشه کردن انگار می آید...
+یادت بماند رقبای تو بچه های "سین" ها "میم" ها اگر باشند؛ استراتژی پویایی برای این برهه خواهی داشت.
+همین که مسافرم؛ یعنی زخم ها التیام خواهند یافت، یکی از همین روزهای خوبِ خدا...
+فقط می خواهم بدانم الان پیش خودت چی فکر می کنی؟
+مراقبم میمانی؟