به یاد تو ؛
یادم هست وقتی فقط پنج سالم بود برای ده ساله ها مثال می شدم. وقتی پانزده سالم شد باور نمی کردند که بیست و دو سالم نیست! الان توی دلِ بیست و سه سالگی هنوز به اندازه ی یک زن جوان و در اوجِ سی ساله، کامل و قوی و دلخواه! نیستم و این یعنی رکود! این یعنی برای اهداف چند سال آینده، باید دنیایی جدید به مرکزیت خودم بسازم و به ذات خلاقم مجال بروز و آفرینش ببخشم. این یعنی برای تغییر و تحول آماده ام؛ هرچند یادم نیاید کی برای آخرین بار "رادا" را در آغوش گرفتم و هرچند ندانم کی به "تو" خواهم پیوست...
یادم باشد:
شاید بین من و آنچه که باید، فقط به اندازه ی قدری اعتماد و درنگ فاصله هست!
هر چیزی که بوسیله ی قانون الهی به من تعلق دارد، به لطف الهی و به وسیله ی شیوه ی کاملی به من می رسد.
برنامه ی الهیِ زندگی من را نمی توان تحریف کرد. این برنامه، تحریف ناپذیر و شکست ناپذیر است. این برنامه، فقط منتظر درک و شناخت من است!
یادمان باشد:
حسرت داشته های دیگران را خوردن، حرکت در جهت ترحم به خود است.
حسرت، ارمغانی جز نفرت، حسادت، ترس، اهانت و بی اعتمادی ندارد.
اقدام مهم تر از داشتن، و تجربه کردن مهم تر از مالک بودن است.
تا زمانی که استحقاق مالکیت چیزی را ندارید، آن را نخواهید!