تبدیل

برای خودم مینویسم اینجا...تا حواسم باشد دارم چه کار می کنم

تبدیل

برای خودم مینویسم اینجا...تا حواسم باشد دارم چه کار می کنم

۲۸
مهر

للحق ؛

گاهی زندگی را بالا می آورم. گویی این بخشی از من است. باید جزئیاتش ثبت شود تا شناخته شوم. این وحشتناک است که راه حل مسائلم را می یابم و باور می کنم، و بعد از گذشت زمان نامشخصی جوری فراموششان می کنم که گویی هیچ وقت وجود نداشتند!!

 

"خب رفیق، بگو ببینم مشکلت چیه؟"

 

1-        شاید راه حلم نامطمئن و اشتباه است.

2-       شاید ایمان و باورم بدجور باگ دارد

3-       شاید دارم آلزایمر می گیرم کم کم!

4-       شاید به ویروس حواس پرتی مبتلا شدم؟

5-      شاید اهمیت سنجی و اصول مرور و مدیریت سرم نمی شود!

6-       شاید دارم بیشتر از توانم به خودم سخت می گیرم.

7-       شاید به ریکاوری نیاز دارم.

8-       شاید دارم ازین جماعت شیرازی تاثیر می گیرم!

9-      شاید به خواب و تغذیه ام توجه کافی ندارم

10-   شاید انقدر اطرافم شلوغ شده که نداهای درونم را نمی شنوم.

11- شاید به دستاوردهایی که داشتم و درواقع هیچ هم نبوده مغرور شدم.

12- شاید نتایجم را، به عزم ملکه شدن تمرین نمی کنم!

 

خب بنظر لیست کاملی می آید. خدا به دادم برسد،  برویم بررسی شان کنیم. والسلام ؛

  • negar at
۲۵
مهر

توی این بیست و چند نفری که دارم باهاشان زندگی می کنم، تنها کسی ست که با من می خوابد و با من بیدار می شود. شبیه من برخورد می کند! فراز و فرود صدایش به من می ماند و حتی لحن نگاهش!!! گاهی ازش می ترسم؛ تازه می فهمم چقدر قوی هستم...


  • negar at
۲۵
مهر

غصه نخور دلم

من که غریبه نیستم

اعتماد کن و

باهام راه بیا

با خودم می برمت به لحظه های خیلی خوب!


  • negar at
۲۳
مهر

للحق ؛

این روزها که می گذرد دارم خیلی بیشتر درکش می کنم. همان که 4 سالِ تمام؛ وقتی سکوتم را نمی پذیرفت، ناچار ملامت و ارشادش می کردم. خودم می دانستم این روز بالاخره اتفاق می افتد! حتی یک جورهایی منتظرش بودم! "امروز"! حالا که آمدی خوش آمدی. تو روزی هستی که باید توی دلش پندهای گفته و نگفته ی خودم را برای خودم به یاد بیاورم!  و دکتر، شمایی که حالا همنشین منی...

 

 

 


یادم باشد:


·         اگر کسی در طلب معرفت جدیت و خلوص داشته باشد، در و دیوار به اذن خدا معلمش خواهند شد. وگرنه سخن پیامبر هم در او اثر نخواهد کرد. چنان که در ابوجهل اثر نکرد.

·         تدبیر امر، به دست دیگری است. من نه رب هستم و نه مدبر. پس دست از سودای آنچنان تدبیرها برمی دارم و تنها به آنچه که باید می پردازم.

·         هر قدر امور نمازت منظم باشد ؛ امور زندگیت هم تنظیم خواهد شد! نماز مانند لیمو شیرین است! هرچه از وقت فضیلت دورتر شود تلخ تر می شود...

·         آنچه این روزها می خواهم در این است که 23ساعت اندیشه و پردازش داشته باشم و تنها1ساعت صحبت کنم. بلکه شاید یک ساعت هم زیاد باشد!

·         درک کن که تو اختراعی با ساختار معینی! به دلتنگی ها از آغاز بها نده، پس به زودی فراموش می کنی!

  • negar at
۲۳
مهر


دوستانم می گویند: "تو مثل آدم هایی هستی که آخرش برای درس یا کار میرن اونور آب!"

و من می مانم که گیریم پذیرش و فاند کاملش را روی شقیقه ام گذاشتند!

آیا حاضرم یک در میلیون، برای تجربه ای اینقدر غیر ضروری دلم و مهم تر از آن، وظایفم را اینجا جا بگذارم؟

اخلاق کاری ام اگر سفت و سخت هست درست، من دارم به مقصدی دورتر از این رهگذار می روم.

  • negar at
۱۸
مهر

ماکارونی با امکانات دانشجویی

دستپخت خودم، به مناسبت یه اتفاق خوب! <3  <3

 

 

 

همه به به می کردند جای شما خالی :)

  • negar at