تبدیل

برای خودم مینویسم اینجا...تا حواسم باشد دارم چه کار می کنم

تبدیل

برای خودم مینویسم اینجا...تا حواسم باشد دارم چه کار می کنم

۳۰
مهر

آه!

به اندازه ی لازم سیر هستم، وقتی  به شام دستپخت خودت دعوتم می کنی ،  می توانم سپاس بگویم و نادیده اش بگیرم. ولی وقتی از من انکار است و اصرار تو، ازین که انکار مرا اغراق می پنداری کلافه می شوم از حضورت...

آهای بشر! حدودت را بشناس! هرچقدر بد که بخواهی به نظر میایم ولی، من میهمان و هم سفره ی از خودم به تر ان هم نمی شوم ؛

مگر به صَرف احساسی مشترک...


  • negar at
۳۰
مهر

تو ؛ یادم می آیی...

تا هوای رازآلود این بالارو نفس می کشم...


  • negar at
۲۹
مهر

بعضی آدم ها آنقدر ناب اند ، که گفتن ندارند!

بعضی بودن ها آنقدر خوب اند ، که مراقبشان باید بود ؛ پنهانشان باید کرد...

بعضی نعمت ها آنقدر بکر اند ، که سجده ی شکر دارند و بس.

  • negar at
۲۸
مهر


1- شما حافظه‏ ای بسیار نیرومند دارید!

2- خواندن شما وقتی فعال است که با تلاش، کلمات را ذره ذره و بخش به بخش هضم کنید و از آنها اندیشه بسازید؛ اندیشه هایی مفید، مؤثر و حیاتی. این گونه خواندن، وقت بیشتری می‏برد، اما شما را از زحمت چندین بار خواندن خلاص می‏کند.

 3- برای تقویت حافظه، ناچارید که تمرکز حواس داشته باشید!

4- مشکل اساسی آن است که ندانید چه مطالبی را فراموش می‏کنید. فهمیدن این که چه مطالبی را فراموش می‏کنید، از آن جهت مفید است که می‏توانید برای فراموش نکردن آنها بیشتر تمرکز ایجاد کنید.  برای تقویت حافظه یک دفتر یادداشت تهیه کنید و از مطالبی که معمولاً فراموش می‏کنید، فهرستی تهیه کنید.

5- به عقیده ملاصدرا، هر چه مشغله‏های فکری و تعلقات دنیاییو افکار حاشیه‏ای از ذهن آدمی دور شود، قدرت تمرکز بر مطالب خاص و توانایی به حافظه سپاری آن چه شایسته و ارزشمند است، بیشتر می‏شود.

6- چیزی به نام حافظه ضعیف وجود ندارد. حافظه‏ها دو نوعند؛ تربیت شده و تربیت نشده.

7- کم خوری، مسواک زدن منظم، رساندن اکسیژن کافی به مغز، سیب و مویز، و قیقوله در تقویت حافظه موثرند.

8- حافظه، گنجینه‏ای است که اگر می‏خواهیم از آن به قدر نیاز یاری بگیریم، باید به آن بها بدهیم و برایش سرمایه گذاری کنیم.

                                                                                                                            

منبع

 

 

 

  • negar at
۲۸
مهر
از پنجره می بینمش که از دور می آید! از شلوار قهوه ای اش می شناسمش. سریع جمع و جور می کنم و خودم را به هندزفری ام می رسانم و غرق کتابهایم می شوم. ازین جماعت خراباتی و این جمع ناگزیر؛ لااقل امروز، فرار باید کرد.

  • negar at
۲۸
مهر

دارم درباره تکنیک های تقویت و تربیت حافظه مطلب می خوانم ولی هی از سطر ها می پرم که زودتر تمام شود. مکث می کنم و می فهمم "حوصله" ام آسیب دیده. وقتی "حوصله م نمیشه" تکه کلام روزی 20 بارش است و صدایش که با خنده می گوید: "حوصله م نمیشه برم دستشویی" می پیچد توی گوشم، دلم می خواهد با پشت دست و تمام توان بزنم توی دهانش و تا خون نیاید دلم خنک نمی شود! و چقدر از این خشونت ظریف خوشم می آید! باید کانالیزه اش کنم!

  • negar at