تبدیل

برای خودم مینویسم اینجا...تا حواسم باشد دارم چه کار می کنم

تبدیل

برای خودم مینویسم اینجا...تا حواسم باشد دارم چه کار می کنم

۲۵
دی

عاشق، آرام، آگاه، آزاد...

گذشت و یادم داد

این مرد 

چه قدر 

شبیه همانی ست 

که باید باشم

 

  • negar at
۲۱
دی

بی گاهان

به غربت

به زمانی که خود در نرسیده بود

چنین زاده شدم در بیشه ی جانوران و سنگ،

و قلب ام

در خلاء

تپیدن آغاز کرد.

 

گهواره ی تکرار را ترک گفتم

در سرزمینی بی پرنده و بی بهار.

 

نخستین سفرم باز آمدن بود

از جشم اندازهای امید فرسای ماسه و خار

 

بی آن که با نخستین قدم های ناآزموده ی نوپاییِ خویش

به راهی دور رفته باشم

 

نخستین سفرم

باز آمدن بود.

 

دوردست

امیدی نمی آموخت.

 

لرزان

بر پاهای نو راه

رو در افق سوزان ایستادم.

 

دریافتم که بشارتی نیست:

این بی کرانه

زندانی چندان عطیم بود

که روح

از شرم ناتوانی

در اشک

پنهان می شد.

 

  • negar at
۲۰
دی

من امروز تصمیم گرفتم کمتر نشخوار ذهنی کنم

کمتر فکر کنم چطور زندگی کنم

بیشتر بودا باشم

بیشتر زندگی کنم

  • negar at
۱۴
دی
" ببینم چه غلطی داشتی می کردی تا الان؟ "
همین چالش کافیست تا نتیجه بگیرم امتحان، اصولا چیز خوبی است!
  • negar at
۰۵
دی
به یادِ تو ؛
حال خوبی دارم این روزها
نه تند تند چای دارچین زنجبیل می گذارم
نه از آدمها فاصله می گیرم که مبادا سرما بخورم
نه خواستن هایم از سر دلتنگی است
و منم و نقطه سرِ خطِ تک رنگی.
خودم هستم این روزها 
آهای شمایی که خودت خوب می دانی کی هستی
یادت بماند
هرچقدر هم که تریپ باد شدن برداری،
هیچ کجا خانه ی آدم نمی شود

  • negar at
۳۰
آذر

خیلی وقت ها واقعا نیاز نیست پیِ رفاقت باشی

تنها می توانی کمکی باشی و عبور کنی

بگذاری کمکی کنند و بگذرند

زندگی ماهیتش جز این نسیت

آمده ایم، تا عبور کنیم...


  • negar at